زیباترین داستانهای کوتاه دنیا - جملات زیبا

روستای فشتم - زیباترین داستانهای کوتاه دنیا

زیباترین داستانهای کوتاه دنیا - جملات زیبا

روستای فشتم - زیباترین داستانهای کوتاه دنیا

داستان کوتاه گربه نره

یه خانومی گربه ای داشت که هووی شوهرش شده بود. آقاهه برای اینکه از شر گربه راحت بشه، یه روز گربه رو میزنه زیر بغلش و 4 تا خیابون اونطرف تر ولش می کنه.
 وقتی خونه میرسه میبینه گربه هه از اون زودتر اومده خونه.
این کارا رو چند بار دیگه تکرار می کنه، اما نتیجه ای نمیگیره.....

یک روز گربه رو بر میداره میذاره تو ماشین. بعد از گشتن از چند تا بلوار و پل و رودخانه و. .
خلاصه گربه رو پرت میکنه بیرون. 


یک ساعت بعد، زنگ میزنه خونه. زنش گوشی رو برمیداره. مرده میپرسه: " اون گربه کره خر  خونس؟"  

زنش می گه آره. 

 مرده میگه گوشی رو بده بهش، من گم شدم ...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد